به گزارش شهرآرانیوز، صبح سرد زمستانی شش سال پیش برایم اینگونه رقم خورد؛ عکاسی از اتفاقی ویژه که مانا و جاودان شد. صورت برجسته سربازی پشت پرچم که با صلابت ایستاده بود و تکان نمیخورد. باد زوزه میکشید. آنروز دانههای ریز برف آرامآرام شروع کرده بود به افتادن. صدایی از کسی شنیده نمیشد جز فرمانده میدان و پچپچ عکاسهایی که دور میله پرچم جمع شده بودند؛ میلهای که ستون افتخار است. آن روز این سرباز زیر سایه پرچم جان دوبارهای گرفت و معنای تازهای از جاندادن در راه وطن؛ آنها که مرگ به چشمانشان نمیآید و بیترس و واهمه به دشمن میتازند.
این معنای دمدستی تصویری است که برای همیشه از لنز دوربین شهرآرا ثبت شد، وگرنه این پرچم تا امروز لوحی بوده و نام سربازانی، چون او را یکییکی قید کرده است. این پرچم و این وطن نام هیچ سربازی را از قلم نینداخته و نمیاندازد؛ وطنی که تاکنون هزارانهزار صورت زیبای سربازانش را در آغوش گرفته و در پرچمش پیچیده است و در خاکش آرام گرفتهاند.
پرچم این تصویر قبای سرباز است، کلاهخودش است، لباس رزمش است و انگار نمیشود میانهای جست. جدایی وجود ندارد. نمیشود نقطه تلاقی را پیدا کرد. شکافی نیست و همه این دو عنصر یکی است. یکی برای دیگری نامرئی شده. یکی آینهدار دیگری شده است؛ پرچم برای سرباز و سرباز برای پرچم و هر دو برای وطن. موضوعی که در عکس نمود دارد، یکیشدن است نه گمشدن.
عکس: محسن بخشنده